کد مطلب:313666 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:175

نجات از طوفان، به برکت توسل به قمر بنی هاشم
مؤلف كتاب «حیاة العباس» ایضا می نویسد:

در سال 1337 هجری قمری مشرف به كربلا و كاظمین شدم. عید غدیر در كاظمین بودم و به شرف زیارت آن دو امام همام موفق شدم. بعد از آن نزد مرحوم آقا سید اسماعیل صدر رفتم و سپس با كشتی كوچك به بصره آمدم. در آنجا به انتظار جهاز دودی نشستم و انتظارم تا 28 ذیحجه به طول انجامید. زمانی كه وارد شد، آن را توقیف كردند و چتی برای سوار شدن ندادند. برای سفر به خرمشهر، من تنها نبودم و چهل نفر دیگر از اهل فسا و نوبندگان و فدشكو نیز با من بودند. وضع را كه چنین دیدیم، ناچار به كشتی بادی نشستیم. روز اول محرم 1338 هجری قمری سوار كشتی شدیم. از چهل و یك نفر مسافر، چند نفر آنها زن و بچه بود. به سمت بوشهر حركت كردیم. روز دوم محرم، همراهانم از من تقاضا كردند كه یك روضه بخوانم. در بلندی یی قرار گرفتم و روضه ی ورود حضرت امام حسین علیه السلام به كربلا را خواندم. دانستند كه من از ذاكرین مصیبت هستم.



[ صفحه 498]



شب چهاردهم محرم كشتی به گرداب افتاد و در اثر باد مخالف، تقریبا دو فرسخ از راه آمده را برگشت. ماه آسمان را می دیدم كه دور سر ما دور می زد. باد سخت شده بادبان پاره شد و كشتی سوراخ گردید. به گونه ای كه می دیدم آب از زیر آن به كشتی می ریزد. كشتی بر روی آب، دو ساعت دور خود حیران می گردید و و اختیار به كلی از دست ملاح گرفته شده بود. همه به جزع و فزع افتادند و دل بر مرگ نهادند. حتی شهادتین را نیز گفتیم، كه ناگهان ملاح، وحشتزده، گفت: مگر نه این است كه شما زوارید؟! مگر نه اینكه شما از خدمت امام علیه السلام آمده اید و روضه خوان هستید؟! یك چیزی بگویید تا از این طوفان راحت شویم! حقیر سراپا تقصیر، مشغول خواندن روضه ی ابوالفضل العباس علیه السلام شده و خدا را به شهادت می طلبم كه غرضی به جز نجات نبود. بعد از روضه ی من نیز، یك نفر فسایی نوحه خوانی كرد و سینه زنی مفصلی نموده خسته شدیم. دست به دعا برداشته و حضرت عباس علیه السلام را شفیع قرار دادیم.

در اثنای توسل، سوراخ كشتی را از زیر آن گرفتند و پرده ی دیگر نصب نمودند. با ختم توسل، صدای ملاح بلند شد كه آسوده خاطر باشید، باد مراد آمد! با اینكه مسافت راه، زیاد بود، فردای آن شب وارد شهر شدیم (پایان كلام مؤلف حیاة العباس علیه السلام، با تصرفی در الفاظ).



كشتی نشستگانیم، ای باد شرطه برخیز

باشد كه باز ببینیم دیدار آشنا را